سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و بر پلیدیى که در پارگین بود گذشت و فرمود : ] این چیزى است که بخیلان در آن بخل مى‏ورزیدند . [ و در روایت دیگرى است که فرمود : ] این چیزى است که دیروز بر سر آن همچشمى مى‏کردید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :0
کل بازدید :28849
تعداد کل یاداشته ها : 19
103/9/6
1:56 ع

درست اندیشیدن

این یعنی اگر اصول اندیشیدن را به کار ببری، اگر مثلا در به کارگیری فهم خود دلیر باشی، یا مثلا در نقّادی اندیشه ی دیگران منصفانه رفتار کنی، یا مثلا حرف هایت را از تعصّب و خودسری پاک کنی، آن وقت می توانی درست بیاندیشی؟ درست اندیشیدن، یک راه است، یا یک نتیجه؟ مقصد است یا مسیر؟

بعضی وقت ها چنین وانمود می شود که درست اندیشیدن باید به چیزی اشاره کند؛ به مقصدی، به انتهایی، به درستی آنچه به آن می اندیشی، به چیزی که آنجا هست، و تو باید آن را درست به دست بیاوری. وقتی درست می اندیشی، لابد باید به اندیشه ی درست دست بیابی. ولی آیا «باید درست اندیشید تا به اندیشه ای درست دست یافت؟»...

در اوج پاکی از تعصب، در اوج دور ماندن از احساس، در اوج تعطیل کردنِپیش داوری ها ، آیا می شود درست اندیشید؟ نمونه ای هست که نشان بدهید؟ باید باشد. باید حتما نمونه ای برای درست اندیشیدن باشد. و گرنه چرا بعضی ها تمام همت شان این است که به دیگران درست اندیشیدن را یاد بدهند؟ انصاف باید داد. آنکه می گوید اندیشیدن باید درست باشد، منظورش این نیست که اندیشه باید به نتایج درستی برسد، بلکه فقط توصیه های روشی می کند. اصلا نتیجه این وسط مهم نیست، اینکه فکر شما چطور کار کند مهم است. درست اندیشیدن در واقع ناظر به نحوه های اندیشیدن است، به چارچوب اندیشیدن، و این ها دقیقا یعنی؛ دلیر بودن، انصاف داشتن، دوری از تعصب (همه به میزانی نسبی البته). اینها که باشد، شما می توانید با خیال راحت بیاندیشید، و به هر نتیجه ای که دل تان خواست برسید. در واقع، کسی که درست می اندیشد، اصلا به نتیجه فکر نمی کند. فکر کردن به نتیجه خود، بزرگ ترین پیش داوری است، بزرگ ترین عدول از انصاف.

بنابراین بهتر است ندانید چه نتیجه ای درست است (یا اینکه بهتر است دانسته های خودتان را پنهان کنید، یا لااقل چنین وانمود کنید که اندیشه ی درست برای تان بی اهمیت است، مهم درست اندیشیدن است. و ته دل تان امیدوار باشید که دیگران از خلال درست اندیشیدن، به اندیشه ی درست همانی که انتظارش را دارید- برسند).

 

 

تزهایی درباره‌ی درست اندیشیدن / اندیشه‌ی درست

1) این روزها می‌بینی که همه می‌گویند: درست بیاندیش، خوب فکر کن، عقلت را به کار بیانداز. درست اندیشیدن یک فضیلت است.

این یعنی اگر اصولِ اندیشیدن را به کار ببری، اگر مثلا در به کارگیریِ فهم ِ خود دلیر باشی، یا مثلا در نقّادیِ اندیشه‌ی دیگران منصفانه رفتار کنی، یا مثلا حرف‌هایت را از تعصّب و خودسری پاک کنی، آن وقت می‌توانی درست بیاندیشی؟ درست اندیشیدن، یک راه است، یا یک نتیجه؟ مقصد است یا مسیر؟

بعضی وقت‌ها چنین وانمود می‌شود که درست اندیشیدن باید به چیزی اشاره کند؛ به مقصدی، به انتهایی، به درستی ِ آنچه به آن می‌اندیشی، به چیزی که آنجا هست، و تو باید آن را درست به دست بیاوری. وقتی درست می‌اندیشی، لابد باید به اندیشه‌ی درست دست بیابی. ولی آیا «باید درست اندیشید تا به اندیشه‌ای درست دست یافت؟» محض ِ رضای هر که رضای او مایه‌ی آرامش ِ شماست، آیا تا به حال کسی را دیده‌اید که درست اندیشیده باشد؟ محض ِ نمونه فقط یکی!

در اوج ِ پاکی از تعصّب، در اوج ِ دور ماندن از احساس، در اوج ِ تعطیل کردنِ پیش‌داوری‌ها (در اِپوخه‌ی ناب)، آیا می‌شود درست اندیشید؟ نمونه‌ای هست که نشان بدهید؟ آها! باید باشد. باید حتما نمونه‌ای برای درست اندیشیدن باشد. و گرنه چرا بعضی‌ها تمام ِ همت‌شان این است که به دیگران درست اندیشیدن را یاد بدهند؟

2) انصاف باید داد. آنکه می‌گوید اندیشیدن باید درست باشد، منظورش این نیست که اندیشه باید به نتایج ِ درستی برسد، بلکه فقط توصیه‌های رَوشی می‌کند. اصلا نتیجه این وسط مهم نیست، اینکه فکر ِ شما چطور کار کند مهم است. درست اندیشیدن در واقع ناظر به نحوه‌های اندیشیدن است، به چارچوبِ اندیشیدن، و این‌ها دقیقا یعنی؛ دلیر بودن، انصاف داشتن، دوری از تعصب (همه به میزانی نسبی البته). اینها که باشد، شما می‌توانید با خیالِ راحت بیاندیشید، و به هر نتیجه‌ای که دل‌تان خواست برسید. در واقع، کسی که درست می‌اندیشد، اصلا به نتیجه فکر نمی‌کند. فکر کردن به نتیجه خود، بزرگ‌ترین پیش‌داوری است، بزرگ‌ترین عدولِ از انصاف. بنابراین بهتر است ندانید چه نتیجه‌ای درست است (یا اینکه بهتر است دانسته‌های خودتان را پنهان کنید، یا لااقل چنین وانمود کنید که اندیشه‌ی درست برای‌تان بی‌اهمیت است، مهم درست اندیشیدن است. و تَهِ دل‌تان امیدوار باشید که دیگران از خلالِ درست اندیشیدن، به اندیشه‌ی درست همانی که انتظارش را دارید- برسند).

 

در اینجا مهم‌ترین قاعده‌ای که یک درست‌اندیش باید به کار ببرد، شناختِ محدودیت‌های اندیشیدن است، و مهم‌ترین محدودیت برای اندیشه «متافیزیک»، یعنی آنچه فکر و خرد به آن راهی ندارد. یک درست‌اندیش ِ امروزی باید از متافیزیک مُبرّا باشد. روزگاری، بزرگ‌ترین متافیزیک دین و خدا بود (حالا هم البته کمابیش در ایران وضعیت به همین ترتیب است)، اما در یک سطح ِ تکامل‌یافته‌تر، بزرگ‌ترین متافیزیک، یعنی مهم‌ترین چیزی که اندیشه باید به پنهان‌کردن‌اش مشغول باشد، نفع ِ شخصی و احساسات و نگرش ِ پیش‌داورانه است (تقریبا همه‌ی مدرنیست‌ها وقتی می‌گویند درست بیاندیش، منظورشان این است که بی‌خیالِ باورهای مذهبی‌ات شو، بی‌خیالِ خدا، و بی‌خیالِ تعصباتِ کوری که اندیشه را جهت می‌دهند. و در دل نیت می‌کنند که از این طریق، دارند یک سکولار ِ واقعی می‌پرورانند. به مقدسات سوگند، که من بارها این‌جوری اندیشیده‌ام).

3) در حوزه‌ی روش، این دیگر یک حرفِ تکراری و نخ‌نماست که «باید از پیش‌داوری پرهیز کرد.» دیگر همه می‌دانند که نمی‌شود از پیش‌داوری پرهیخت. تنها کاری که امروزه می‌کنند (و احتمالا همیشه کرده‌اند)، تعدیل ِ پیش‌داوری‌هاست، به شیوه‌های بدیع و خلاق، جوری که گاه به چشم بیاید و گاه از چشم‌ها دور بماند. عُلمای روش همیشه به ما یاد می‌دهند که چه نوع حرف‌    ‎زدنی موردِ پسند قرار می‌گیرد. و البته تأکیدِ همه‌شان بر عناصر ِ بوئیدنی، چشیدنی، دیدنی، شنیدنی، بساویدنی، و به طور ِ کلی حس‌کردنی و مشاهده‌پذیر است. خلوص ِ حس باید حفظ شود، تا در نهایت روایتی که ما از کنار ِ-هم-چینی ِ دریافت‌هایمان به دست می‌دهیم، قانع‌کننده جلوه کند.

 

4) اگر کسی پیدا نشده که به اندیشه‌ی درست رسیده باشد، درست اندیشیدن به چه درد می‌خورد؟ اگر هر اندیشه‌ای از بدو ِ تولد ناقص و ناکامل است، حکمتِ درست اندیشیدن در کجایش پنهان شده است؟ می‌دانیم که در نتیجه‌اش پنهان نیست. می‌دانیم که اندیشه هیچ وقت دامن ِ درستی را نمی‌گیرد، هیچ وقت کامل نمی‌شود (یا لااقل امیدوارم که بدانیم). و خواهش می‌کنم نگویید «اندیشه خود هدفِ خود است.» هیچ چیز هدفِ خودش نیست (و گرنه باید خدایی وجود داشته باشد). اندیشه‌ها صرفا می‌توانند خوب‌تر یا بدتر تلقی بشوند، آن‌هم به میزانِ سودی که به ما می‌رسانند، و تازه آن‌هم به میزانی که عملی و واقعی باشند، یعنی بشود مطابق‌شان زندگی کرد (و معمولا اندیشه‌ی خوب مالِ آدم‌های خوب است و ...). از نظر ِ من البته، «اندیشه‌ی درست» در واقع یعنی همان «اندیشه‌ی من»، که با آن به سنجش‌گریِ افکار ِ این-و-آن می‌پردازم، و وقتی کسی را به درست‌اندیشی دعوت می‌کنم، انتظار دارم که در نهایت، از رهگذر ِ درست‌اندیشی به اندیشه‌ی من (یعنی اندیشه‌ی درست) صحه بگذارد. جنگِ اندیشه‌ها جنگِ زندگی‌هاست. من در واقع با زندگی ِ تو مخالف اَم که با اندیشه‌ات به مخالفت برمی‌خیزم. یا بگذار بگویم: دارم در مقابل ِ زندگی ِ تو از حیثیتِ زندگی ِ خودم دفاع می‌کنم (جنگِ اندیشه، وقتی به رویارویی و گفتگو می‌رسد، شبیهِ نبردِ این شمشیرزن‌های حرفه‌ای می‌شود که تو فیلم‌ها می‌بینیم: هزار جور حرکت به شمشیرشان می‌دهند، و بعد کنار می‌روند و ثابت می‌ایستند. تازه بعد از کنار رفتن‌شان است که دشمن می‌افتد زمین و می‌فهمی: اوه! اوه! اوه! شمشیرش چه زخم‌های کاری‌ای به جا گذاشته. نتیجه: اثر ِ یک گفتگوی عمیق را، همیشه بعد از گفتگو در خودتان دنبال کنید، حتی سال‌ها بعد).

 

5) شاید، حکمتِ درست اندیشیدن همین جاست: درست بیاندیش، تا شاید کمی مثل ِ هم بیاندیشیم (هر که می‌گوید «درست بیاندیش»، در واقع دارد می‌گوید: «مثل ِ من بیاندیش.»)

6) من احتمالا هرگز نمی‌توانم بگویم (و نمی‌گویم) «درست بیاندیش» (چون می‌دانم که نمی‌توانی. چون «من» نیستی)، اما شاید فقط بخواهم بگویم: «بیاندیش (هر جور که دوست داری)، و حرف بزن (هر جور که دوست داری).»

 

    


89/12/27::: 11:59 ع
نظر()
  
  

مضرات استفاده نادرست از اینترنت

اینترنت یکی از نوین ترین ابزارهای توسعه و پیشرفت علوم است و در سایه وجود همین اینترنت علوم جدیدی متولد شدند و برغنای علوم دیگر نظیر ارتباطات و اطلاع رسانی و علوم رایانه افزوده شد و خود نیز ... وسیله ای در جهت تولید اطلاعات شد. اگر از آن خوب استفاده شود مزایایی به مراتب بیشتر از معایبش خواهد داشت. به این نظر توجه کنید    .

اختلال های روانی کاربرد نادرست اینترنت

    ?    - وسواس های فکری- عملی    :

از ویژگی های برجسته وسواس، عدم توانایی مهار رفتارها یا اندیشه های خاص است. برای مثال فردی که وسواس شست وشو دارد، نمی تواند میل به شست وشو را کنترل کرده و گاهی تا ساعت ها مشغول شستن دست ها می شود. یا فردی که وسواس فکری دارد ساعت ها در رختخواب مشغول به هم بافتن آسمان و ریسمان است. اگر از فرد وسواسی بخواهیم عمل یا فکر وسواسی اش را کنار بگذارد دچار اضطراب شدیدی خواهد شد.

این اختلال را می توان در بررسی کردن های پی در پی پست الکترونیک (وسواس عملی) یا دل نگرانی از آن لاین نشدن یک دوست (وسواس فکری) مشاهده کرد.

?- آزارگری:

آزارگری را شاید بتوان رفتار ضد اجتماعی در دنیای سایبر نام نهاد. آیا تا به حال به واژه SPAM _ هرزنامه- که مثل مور و ملخ از دیوار صندوق های پست الکترونیکی بالا می روند برخورد کرده اید؟

SPAMها را امروزه اغلب اهالی دهکده جهانی به عنوان یک مزاحم می شناسد. حال اگر فردی مثل یک اسپم مزاحم خلوت شما در دنیای سایبر شود در واقع به آزارگری سایبرنتیک پرداخته شود.

برای جلوگیری از بروز هر نوع اختلال روانی و رفتاری ناشی از سوء کاربرد اینترنت به موارد زیر توجه کنید:

?- ورود و خروج تان در اینترنت را تحت نظر گرفته و از میزان آن اطلاع پیدا نمائید.

?- اگر بیش از ماهی ?? ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنکه کار خاصی جز پرسه زدن و چت کردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها کم کم بکاهید تا در یک برنامه زمان بندی سه ماهه دست کم نیمی از این زمان را کم کنید.

?- از اینترنت برای فعالیت های مفید مانند بررسی سایت های فرهنگی یا علمی هم استفاده کنید. اینترنت بیشتر جنبه کاری و تسهیل گری دارد تا تفریح و وقت گذرانی

?- بیشتر از روزی دو بار ایمیل و فهرست دوست تان را چک نکنید.

?- مزاحم دیگران نشده و حریم خصوصی آنها را زیر پا نگذارید.

?- برای همیشه دور سایت های غیراخلاقی را خط بکشید.